عشق قیر ممکن
ویو ات
رفتم داخل و شروع کردم به کار کردن
ویو کوک
حالم بد بود و خاستم برم بار (نه هر حالی حالش بد بود یعنی هورنی بود)به جیمی و تهیونگ نگفت بودم الان میخام بگم
کوک:هلو ته میای بریم بار حالم بد خودت که میدونی؟
ته:زدی تو خال بریم بار فقد به جیمین گفتی؟
کوک:اره بابا خیالت تخت
ته:(خنده) اوکی فقد ساعت چند
کوک:۸
ته:اوکی
کوک:هلو میای بریم بار
جیمین:اوکی فقد ساعت چند؟
کوک:۸
جیمین :اوک گایز رفتم آماده شم
کوک:باشه ولی ساعت شیشه ها
جیمین:میدونم
کوک:اوکی
ویو ات
داشتم کار میکردم که سه نفر وارد بار شدن همه بلند شدن و تعظیم کردن به جز من
ویو کوک
وارد بار شدیم عین همیشه همه بلند شدن و تعظیم کردن به جز یک دختر
ویو ات
فهمیدم چی شد ولی بازم تعظیم نکردم
ویو کوک
رفتم جلو پیشه اون دختره
کوک:هی چرا تو تعظیم نکردی؟
ات:چرا بایید جلوی تو تعظیم کنم
کوک:اصلان میدونی من کیم که داری اینجوری با من حرف میزنی هرزه کوچولو(خنده)
ات:اولن که یک خری از بین این همه خره هستی دومن بفهم داری با کی صحبت میکنی لقبه مادر خودتو رو من نزا...
که صورتش به یک طرف پرت شد
ات:تو ت.ت.تو الان چیکار کردی؟
کوک:آخرین بارت باشه با من اینجوری حرف میزنی تو یک هرزه پیش نیستی که زیر کل مردا نال//یدی الان کار باهات میکنم که تا صبح زیرم نا///له کنی (عربده)
کوک :ببریدش عمارت تا من بیام (درحال ماساژ دادن شقیقه هاش)
ات:تو حق نداری به من دست بزنی به من دست نزنید اشغالا
بادیگارد:بیا بریم دست ما نیست
و بردنش
ویو عمارت
ات:ولم کنید
اجوما:دخترم این باش الان ارباب میاد
ات:ارباب دیگه خودم خریه
اجوما:صاحبه این خونه
ات:هه اون پفیوز
اجوما:در حال زنگ زدن به کوک
اجوما:الو سلام پسرم ات دیونمون کرد کی میای؟
ادامه دارد.......
رفتم داخل و شروع کردم به کار کردن
ویو کوک
حالم بد بود و خاستم برم بار (نه هر حالی حالش بد بود یعنی هورنی بود)به جیمی و تهیونگ نگفت بودم الان میخام بگم
کوک:هلو ته میای بریم بار حالم بد خودت که میدونی؟
ته:زدی تو خال بریم بار فقد به جیمین گفتی؟
کوک:اره بابا خیالت تخت
ته:(خنده) اوکی فقد ساعت چند
کوک:۸
ته:اوکی
کوک:هلو میای بریم بار
جیمین:اوکی فقد ساعت چند؟
کوک:۸
جیمین :اوک گایز رفتم آماده شم
کوک:باشه ولی ساعت شیشه ها
جیمین:میدونم
کوک:اوکی
ویو ات
داشتم کار میکردم که سه نفر وارد بار شدن همه بلند شدن و تعظیم کردن به جز من
ویو کوک
وارد بار شدیم عین همیشه همه بلند شدن و تعظیم کردن به جز یک دختر
ویو ات
فهمیدم چی شد ولی بازم تعظیم نکردم
ویو کوک
رفتم جلو پیشه اون دختره
کوک:هی چرا تو تعظیم نکردی؟
ات:چرا بایید جلوی تو تعظیم کنم
کوک:اصلان میدونی من کیم که داری اینجوری با من حرف میزنی هرزه کوچولو(خنده)
ات:اولن که یک خری از بین این همه خره هستی دومن بفهم داری با کی صحبت میکنی لقبه مادر خودتو رو من نزا...
که صورتش به یک طرف پرت شد
ات:تو ت.ت.تو الان چیکار کردی؟
کوک:آخرین بارت باشه با من اینجوری حرف میزنی تو یک هرزه پیش نیستی که زیر کل مردا نال//یدی الان کار باهات میکنم که تا صبح زیرم نا///له کنی (عربده)
کوک :ببریدش عمارت تا من بیام (درحال ماساژ دادن شقیقه هاش)
ات:تو حق نداری به من دست بزنی به من دست نزنید اشغالا
بادیگارد:بیا بریم دست ما نیست
و بردنش
ویو عمارت
ات:ولم کنید
اجوما:دخترم این باش الان ارباب میاد
ات:ارباب دیگه خودم خریه
اجوما:صاحبه این خونه
ات:هه اون پفیوز
اجوما:در حال زنگ زدن به کوک
اجوما:الو سلام پسرم ات دیونمون کرد کی میای؟
ادامه دارد.......
- ۷۱۸
- ۲۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط